آرتین عشق مامان و باباآرتین عشق مامان و بابا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامانی وبابایی

بلاخره اسم پسرم انتخاب کردیم

سلام پسرگلم عزیز مامان میخوام واست بگم از پروٍژه انتخاب اسم تو بعد از ایکه فهمیدیم تو پسری .من و بابا رفتیم چند تا کتاب اسم خریدیم.و از هر اسمی که خوشمون میومد (البته فقط اسامی ایرانی اصیل) مینوشتیم با معنی.اما متآسفانه با بابا سر هیچ اسمی به تفاهم نمیرسیدیم.من  اسم نیما. سپهر .کاوه.را دوست داشتم. اما بابایی میگفت نه اینها قدیمیه.بابا میگفت امیر ارسلان من میگفتم نه خودت امیر بچه هم امیر نه دوست نداشتم.یا بابا از اسم اریا مهر خوشش اومده بود  منم همین طور اما  تو شناسنامه هم نمی ذاشتن.خلاصه تا بلاخره دو تامون بر سر اسم آرتین به تفاهم رسیدیم هر دو هم از معنی وهم اسم خوشمون اومد وگفتیم برازنده پسر عزیز ما است.پسرم میدونی مع...
23 ارديبهشت 1391

روزی فراموش نشدنی بود

سلام گلم. شاید یه کم دیر شروع کردم به نوشتن خاطرات قشنگ تو.اما گلی میخوام واست از روز قشنگی بگم.اون روز 6ام آذر1387بود از چند روز قبل هم سرگیجه داشتم ,کسل بودم .یه دفعه یه حسی بهم گفت شاید داری مامان میشی.رفتم یه تست بارداری گرفتم.تست کردم وای مثبت بود یعنی خدایا میشد که من مامان بشم.به بابا گفتم باورش نشد گفت برو آزمایش بده .فردا صبح رفتم ازمایشگاه عصرجوابش آماده میشد.عصر ساعت 4 رفتم جواب گرفتم وای عزیزم نشون میداد یه نی نی دارم 4هفته اش بود.آره تو اومده بودی تو دل مامانی.به بابا گفتم کلی ذوق کرد.قرارگذاشتیم  بریم پیش خانم دکتر جامعی .اون روز واسه من وبابا امیر فراموش نشدنی بود.عزیزم تو اومدی تو زندگی ما. دوستت داریم گلی ...
21 ارديبهشت 1391

اولین دیدار تو با خانم دکتر

 سلام گل من شنبه 9 آذر1387 بود که من و بابا وتو رفتیم دکتر.خانم دکتر جامعی با روی باز از ما استقبال کرد من آزمایشرو نشون دادم .اونو دید وگف که بله شما باردلرید یه نی نی ناز4 هفته اشه.و باید دیگه از امروز  خیلی مراقب خودت ونی نی باشی.تا انشالله سالم وتپل به دنیا بیاد.خانم دکتر گفت نی نی شما از 27تیر تا5مرداد به دنیا میاد.و یه سری ازمایش نوشت تا واسه ماه بعد ببرم.   ...
21 ارديبهشت 1391

روزی که فهمیدیم جنسیت نی نی گل پسره

سلا م گل من میخوام واست از روزه خوبی بگم.اسفند ماه 87 بود.روزها به آرومی میگذشت حالم بهتر بود.دیگه سر کار نمیرفتم.استراحتم بیشتر بود.تقریبآ 21 هفته ات بود رفتم دکتر واسه تعیین جنسیت جنین. با بابا امیر جون.رفتم تو اتاق سونو  من میگفتم دختر با بابا امیر میگفت نه پسره. خانم دکتر جامعی تومد سونو کرد اما هر چی تلاش کرد تو شیطون بلا پاهاتو بسته بودی نتونست تشخیص بده.  گفت بعد از عید بیاد دیگه. اما بازم من با مامان مرضیه کلی تا اون موقع چیزهای خوشکل واست خریده بودیم. وای عزیزم چند دست لباسهای خوشگل نوزادی. جوراب .پاپوش.شیشه وپستونک.پتو..و.........هر روز میاوردمشون نگاهشون میکردم کلی ذوق میکردم دیگه دوست داشتم زودی بیایی اینارو تنت کن...
21 ارديبهشت 1391

اولین دیدار

سلام گل زندگی میخوام واست از روزی بگم که دیدمت واسه اولین بار. روزها را به آرامی میگذراندم صبح ها به سر کار میرفتم و عصر ها کسل و خواب آلود بودم. اما خوشحال از این احوال .چون داشتم به آرزوم میرسیدم. خلاصه حدود 12-13 هفته ات بود که خانم دکتر جامعی گفت :اگر مایل به انجام آزمایش fmfهستید(سلامتی جنین)الان وقتشه.ما هم برای اطمینان از سلامتی تو خواستار انجام  ان شدیم.در این آزمایش باید یک تست خون از من گرفته میشد و یک سونو مخصوص که جواب هر دو به آلمان فرستاده میشد . برای سونورفتم پیش دکتر ادیب را به من پیشنهاد داد.رفتیم با بابا امیراونجا. من رفتم داخل مطب و روی تخت خوابیدم. و دکتر ادیب با روی خوش استقبال کرد.وشروع کرد به سونو ومن...
20 ارديبهشت 1391
1